هلیا جان هلیا جان ، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

شاهزاده خانم کوچک

جراحی بابا یی

1392/2/8 23:34
243 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه بابایی عمل کرد به خاطر پولیپهاش

عملش 4 ساعت طول کشید ، خیلی نگران بودم تو هم وقتی نگران بودم آروم می نشستی و تکون نمی خوردی .

وقتی از اتاق عمل اومد بیرون من پشت در بودم ، اصلا نتونستم جلو اشکامو بگیرم ، بینی اش پانسمان داشت لیاش سفید شده بود ، ازچشماش مرتب آب می اومد و هنوز کامل به هوشیاری نرسیده بود ، یادش نمیومد کجاست

عمو افشین ، مامان جون و بابا جون ، مادر جون و دایی جواد هم همه اومده بودند . 

وقتی رفتیم تو اتاقش فقط می گفت سرم خیللللی درد می کنه ، ظاهرا سر دردش وحشتناک بود ، درد بینی هم داشت ، نگهبان اومد و همه رو کرد بیرون . مامان جون می خواست منو بیرون بفرسته به خاطر اینکه منو و شما اذیت نشیم ولی من اصلا دلم نمی خواست بابا رو تنها بگذارم به پرستارش گفتم خیلی سر درد داره گفت براش مسکن میارم . 

اول یه کم بهش آب دادم خیلی تشنه بود بعد از 20 دقیقه بهش آب میوه دادم

طبق توصیه پرستارا البته :)

خدا رو شکر بعد از یکی دو ساعت بهتر شد و سر دردهای وحشتناکش آروم شد . 

شبش هم مامان جون خونمون موند ، خیلی خوب شد حضورش برام دلگرمی بود و با خیال راحت تا صبح خوابیدم . 

مادر جون هم چون حال مامانشون خوب نبود و بیمارستان بستری بودن رفتند یزد .

الان هم بابا با عمو امین رفته وقت بگیره تا امروز عصر فیتیله های بینی اش رو در بیاره 

خدا رو شکر که عمل بابا به سلامتی تموم شد ، مرسی برای باباب دعا کردی . می دونی که هر وقت چیزی از خدا می خوام و یا می خوام برای کسی دعا کنم می گم به پاکی هلیا قسمت می دم که ...

تو خیلی پاکی گلم ، پاک بمون فرشته کوچولوی من . بی صبرانه منتظرت هستم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)