هلیا جان هلیا جان ، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره

شاهزاده خانم کوچک

بدون عنوان

سلام نی نی گولوی من ! خوبی  امروز نوبت دکتر دارم ، خوشحالم که امروز هم می بینمت . مثل اون دفعه برای دست تکون بده قربونت برم ...
19 مرداد 1392

این هفته این شکلی هستی

جنین: در این هفته جنین نوزده هفته ای است. جنین بسیار پرجنب و جوش است و جای زیادی در رحم دارد. به طور حتم بسیاری از حرکات جنین را حس می کنی. جنین و بچه های کوچک خودشان ریتم خواب و بیداری خود را انتخاب می کنند. به طور حتم متوجه شده ای که وقتی تو تصمیم به استراحت می گیری جنین شروع به حرکت می کند. با اینکه جنین بسیار رشد کرده است اما هنوز بسیار لاغر و باریک است. زیرا لایه ی چربی زیر پوست جنین هنوز به اندازه ی کافی قطور نشده است . جنین تمرین تنفس می کند، آب بچه را به داخل ریه ها می برد یعنی نفس می کشد و دوباره بیرون می دهد. عضلات جنین بسیار ضعیف است، اما با همین وجود میتواند حرکت کند. این به آن دلیل است که در رحم، جنین در آب بچه شناور است و...
19 مرداد 1392

مهمونی خونه مامان بزرگ

سلام گل مامان ! خوبی ؟    مامان کلی دلش برات تنگ شده . روزهایی که مثل امروز تعطیل باشم و اداره نرم بیشتر دلم هواتو می کنه . دوست داشتم بودی تا با هم کلی بازی و بدو بدو می کردیم .  بعد موهای خوشگلتو شونه می کنم و با یه گل سر خوشگل ببندمش . چکار کنم دیگه بیای هر روز از این بساطها داریم   امشب شام خونه مامان جون هستیم (مامان زری مهربون ) تازه شام هم می دونم خورش سبزی داریم با سالاد شیرازی . به به  خورش سبزی مامان حرف نداره وقتی اومدی متوجه می شی . البته شیطون الان هم که بی نصیب نیستی و کلی اونجا مامان بهت می رسه  اونجا تا می تونی استراحت کن که وقتی اومدی دنیات یه جور دیگه می شه اصلا ک...
19 مرداد 1392

خاطرات احتمالی هر جنین !

تا چند وقت پیش نبودم. اما حالا زندگی مشترکم را شروع کردم. و فعلا برای مسکن، رحم را برای چند ماه اجاره کردم........البته به محض تمام شدن مهلت، صا ح ب خانه مرا بیرون می اندازد. و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه!  اظهار وجود :  هنوز کسی از وجودم خبر ندارد. البته وجود که چه عرض کنم . هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم، همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد .  زندان :  گاهی وقت ها فکر میکنم، مگه چه کار بدی کردم که، مرا به تحمل یک حبس 9 ماهه در انفرادی محکوم کرده اند ؟؟؟؟ !!!!!!!!!  فرق اینجا با آنجا :  داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما ج...
19 مرداد 1392

آگاهی از بارداری

خلاصه فرداش کلی بی تاب بودم که زود اداره تعطیل بشه و برم جواب آزم رو بگیرم.  به راننده سرویس گفتم که جلو درمانگاه نگه داره وقتی جواب رو گرفتم باورم نمی شد فکر می کنی عدد بتا چند بود ؟؟؟؟؟؟؟   6530  !!!!!!!!   باورت می شه ؟    از حرف مسوول ازمایشگاه دیروزیه خیلی لجم گرفت  منم کلی خوشحال رفتم گل فروشی و سه شاخه گل به مناسبت سه نفره شدنمون گرفتم و بعد هم از قنادی کاج یه جعبه شیرینی خامه ای خوشمزه خریدم و رفتم خونه . سعی کردم قیافه امو ناراحت نشون بدم تا حداقل یه کم سورپرایز بشه ، ولی بابا مطمئن بود که تو هستی گل و شیرینی هم زیر چادرم قایم کرده بودم گفت چه خبر ؟ چی شد ؟  ...
19 مرداد 1392

بدون عنوان

بعد از اومدن تو تنها کسی که به جز من و بابا می دونست مامان بزرگ مهربونت (مامان زری ) بود و فرداش هم زنگ زد و به مامانی که من باشم تبریک گفت ، قرار شده قضیه فعلا سکرت بمونه تا تو خوب به دل مامان بچسبی و بعد بقیه هم بدونند  مامان جون خیلی خوشحال شد و گفت هیچ خبری نمی تونست به این اندازه منو خوشحال کنه  گل مامان کلی خاطر خواه داریا . همه منتظر اومدنت بودن به شدت          ...
19 مرداد 1392

تقویم تاریخ 2

هیچی اون شب گذشت فرداش که یکشنبه بود بعد که از اداره اومدم دوباره یه حس مادرانه (!) بهم گفت بی بی چک بذارم  بی بی چک دیشب تو سطل بود و در کمال تعجب دیدم که کاملا دو خطه شده ( یعنی + شده ) .  دوباره بی بی چک گذاشتم و بعد از چند ثانیه یه خط خیییییییییییییییلی کمرنگ ظاهر شد . دیگه طاقت نیاوردم  و چون بابایی هم خونه نبود سریع رفتم درمانگاه رسول ا... نزدیک خونه و آز دادم گفت 1 ساعته دیگه جوابش میاد .  1 ساعت بعد که رفتم گفت آزمایش مثبته ولی عدد بتا خیلی ضعیفه تا فردا دارو نخور بعد بیا جواب عددی بگیر . خلاصه نذاشت درست و حسابی خوشحال بشم .  آخه عدد پایین بتا نشونه بارداری خارج رحمی هست . خلاصه ...
19 مرداد 1392