هلیا جان هلیا جان ، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره

شاهزاده خانم کوچک

هلیای بی همتای من

دختر خانوم ما چطوره ؟  یه خبر جدید اسم شما هم بالاخره انتخاب شد بین چند تا اسم مردد بودم ولی بالاخره اسم هلیا که بابایی از خیلی وقت پیش دوست داشت رو برات انتخاب کردیم  انتخاب اسمت الکی نبودا :  کلی حساب کتاب کردیم تا بالاخره این اسم رو انتخاب کردیم ، انتخاب اولمون مهتا بود که با محاسباتون زیاد جالب نبود بعد من نیکا رو انتخاب کردم که بابایی اصلا دوست نداشت ، بالاخره شد هلیا که معنی زیبایی هم داره  بانوی خورشید یا دختر خورشید  دختر خورشید، طلوع خورشید به معنی یک گلی که از درون یک گل دیگر شکفته شده است   هلیا به معنی شکوفه درخت هلو در جنوب ایران هنگام صید آوازی می خوا...
19 مرداد 1392

مبارکت باشه گلم

سلام ماهک  من خوبی ؟  این سری از لباسایی هست که یه روز پنجشنبه که مامان تعطیل بود گرفتیم که فرصت نمی شد عکساشو بذارم  راتستی این عکسها رو با دوربین جدیدمون گرفتم . دست بابایی مهربون درد نکنه که برامون دوربین گرفت  ایشالله وقتی اومدی کلی ازت عکس می گیرم خوکشل من . بوسسسسسسسسسسسسس   ...
19 مرداد 1392

درد در هفته 26!

سلام سلام به عسل مامان خوبی ؟ قرربونت برم که الانم داری تکون می خوری  مدتیه وقت نشد برات چیزی بنویسم الان مامان یک هفته مرخصی گرفته که مواظب تو باشه  روز چهارشنبه که رفتم دکتر گفت که تو خیلی اومدی پایین و سرت هم پایینه گفت باید مواظب باشم و کار سنگین نکنم .  منم خیلی نگران شدم و سعی کردم استراحت کنم پنجشنبه هم تا ظهر سر کار بودم و بعدش سعی می کردم از تعطیلی استفاده کنم و بخوابم ولی جمعه عصر مامان شدید دلش درد گرفت خیلی بد . اشکم در اومده بود می ترسیدم تو باشی که بخوای زود بیای البته دردم بالابود ولی خوب نگران بودم دیگه  زنگ زدم بیمارستان شفا گفت یه قرص بخورم اگه  بهتر نشدم برم که منم چون دردم ش...
19 مرداد 1392

مبارک

حس کردن اولین تکون خوردنهات به طور واضح رو از دیروز حس کردم . قلبونت بشم خوشمزه مامان ، دیروز سومین جلسه کلاسهای بارداریم بود تو بیمارستان به مربی گفتم خیلی کم تکونهات رو حس می کنم ، گفت می تونم برم زایشگاه صدای قلبتو بشنوم منم رفتم و صدای قشنگشو شنیدم و خیالم راحت شد حالا از اون موقع داری رسما ابراز وجود می کنی  تکون بخور مامانی. مرسی  ...
19 مرداد 1392

حرفهایی برای دخترم

دخترم !  خداوند، اون کسانی رو که ازش میخواهی کنارت باشن بهت نمیده، بلکه اون کسانی رو کنارت قرار میده که بهشون نیاز داری.....    بهشون نیاز داری تا کمکت کنن  (تا کمک کردن رو یاد بگیری)    باعث رنجش تو بشن (چون تا گچ ،درد سنباده خوردن روتحمل نکنه، یک مجسمه زیبا نمیشه)    تو رو ترک کنن  (تا یادبگیری روی پای خودت بایستی)    عاشقانه دوستت داشته باشن (تا بدونی که تو هم باید عشق بورزی)    تا از تو انسانی ساخته بشه که خداوند میخواد تو اونطور باشی...   ...
19 مرداد 1392

نوبت دکتر این ماه

چهارشنبه رفتم سونو . صدای قلب نازنینت رو شنیدم و کلی ذوق کردم قربون تالاپ و تولوپش برمممممممممممممممممممممممممم من  خانم دکتر کلی با ضربه سعی کرد بلندت کنه تا بتونه قدو بالات رو ببینه ولی تو فقط دست و پاهاتو تکون می دادی اصلا از جای مبارک جم نخوردی . وقتی به بابایی گفتم کلی خندیدیم که دخملی ما حوصله  نداشت بلند شه .  دختر شیرازی خودمی وقتی رفتم مطب کلی شلوغ بود و حداقل باید 1/5 ساعت منتظر می موندم و برق هم رفته بود 10  دقیقه ای که نشستم منشی گفت که برق اضطراری دکتر تموم شده و فقط هر کس که معاینه داره بمونه . من معاینه داشتم و رفتم داخل و بقیه رفتند بیرون و گفتند فردا می یان  وقتی رفتم چراغ قوه د...
19 مرداد 1392

لباسهای جدیدت رسید

امروز مادر جون و خاله ایرانا اومدن خونه  مادر جون مهربونم برای شما کلی هدیه آورده بود :  یه رو بالشی ، یه رویه لحاف و تشک و پتو و یه قنداق فرنگی خوشگل . همش هم با رنگ اتاقت ست هست گل من . زرد و سبز هست . مبارکت باشه عسل خوش قدمم   دو دست لباس کیتی هم برای شما آوردن که چی می شی اونها رو بپوشی . ای جونممممممممممممممم           دست مادر جون درد نکنه . کلی دوستت داره  راستی همکارهای مامان می گن تو خیلی خوش قدمی ، آخه قراره بعد از عید ساعت کاری ها یک ساعت کمتر بشه و مرخصی زایمان هم قراره که نه ماه بشه از 6 ماه  اگه بشه خیلی خو...
19 مرداد 1392

بدون عنوان

امروز از صبح با دل درد بیدار شدم خیلی شدید بود پهلوی راستم تیر می کشید  . نگرانت شدم گلم . محکم بچسب به مامانی و مواظب خودت باش . الان خیلی بهترم اگه دوباره شروع بشه امروز می رم  درمانگاه امروز همه جا تعطیلیه و دکتر خودم نیست     ...
19 مرداد 1392